تعدادی از مهاجرين از علاقه شديد آلمانی ها در کار داوطلبانه حيرت زده شده اند. اين رضاکاران پولی دريافت نمی کنند اما بخش بزرگی از وقت فراغت شان را صرف کمک رسانی به پناهجويان تازه رسيده به آلمان می نمايند تا اين پناهجويان قدم های نخست شان در آلمان را بدرستی بگذارند. در منطقه شتگليتز- تسليندورف برلين نيز تعدادی زيادی از اين رضاکاران وجود دارند. خانم يوليانی ميتس با اين سوال که اينها چه انسان هايی هستند و چرا اين کار را میکنند؟ به سراغ چند رضاکار در اين منطقه رفته است.
“قهوه و کيک ميل داريد؟” خانم انگريد کوناديس پس از بيان اين سوال، با چشمان مملو از انتظار به طرفم نگاه می کند و قبل از اين که من خودم را جمع و جور کنم، ميز بالکن را چيد و با قهوه مزين کرد. اين خانم هفتاد و هشت ساله گفتگوی ما را با گفتن اين جمله آغاز کرد: “من کودک دورۀ جنگ استم و ازين سبب شايد هرگز نتوانم مصيبت را ناديده بگيرم.” وی بصورت مجذوب کنندۀ از دوران کودکی اش و از پيش از فرار از زادگاهش کيوسترين قصه کرد. حکايت کرد که برادر کوچکش چگونه در يک سالگی از گرسنگی جان داد و اينکه بعد از بازگشت به زادگاهش، خانه شان را ديده بود که درنتيجۀ جنگ کاملاً ويران شده بود
انگريد کوناديس پنج سال بيشتر نداشت که شاهد صحنه های حلقه آويز شدن سربازان و تجاوز جنسی به زنان بود. او با خانواده اش در سال ١٩۵٣ به برلين آمدند اما با خوشآمد روبرو نشدند. والدينش در کمپ پذيرش اضطراری مارينفلده و خودش نزد پدر و مادربزرگش ساکن شد. آنها از طرف کليسا لباس به دست می آوردند. اين آغاز جديد برای او سخت و طاقت فرسا بود. انگريد کوناديس می گويد:” برای من اين آغاز وحشتناک بود! و برای پناهجويان بايد وحشتناکتر باشد چون آنها درکنار تجربه های تلخ گذشته شان، وارد يک محيط بيگانه شده اند که نه اين محيط و نه هم زبانش را می شناسند
اين پرستار يک برنامه هفته وار پر مشغله دارد: يک گروپ نابينايان را هدايت می کند. عضو يک گروه رضاکاران نيز است. نقاشی ميکند و درهفته سه بار ورزش می رود. از سال ٢٠١۴ به اين سو او در ميتل هوف و در خانه چند نسله فونيکس رضا کارانه کار می کند.
. در آينده آرزو دارد کودکان پناهجويان را که مادرهای شان آلمانی می آموزند، پرستاری کند. به خاطر تمام اين مشغله هايی که دارد بايد قبل از همه برای دست يافتن به اين آرزويش شوهرش را قانع بسازد چون شوهرش اصلا برای انجام اين کار راضی نيست. شوهر انگريد می گويد: “او ديگر جوان نيست! و کمتر در خانه حضور دارد! می دانيد که چه کسی همه کار خانه را انجام می دهد؟” انگريد کوناديس می خندد و به طرف من چشمک می زند
Dieser Beitrag ist auch verfügbar auf: Deutsch (German) العربية (Arabic)