قدرت اعتماد به نفس برای آینده موفق!

Seine Ziele schreibt sich Ali auf Zettel und hängt sie an die Wand, damit er sie stets im Blick hat. Foto: Juliane Metz

به دنیا می‌آییم تا زندگی کنیم اما انتخاب جایی که برای زندگی کردن به این دنیا می‌آیم هرگز به دست ما انسان‌ها نیست. این دست تقدیر است که انسان‌ها گاهی جایی بدنیا می‌آیند که در آن زندگی کردن بنا بر دلایلی ناممکن است. من یکی از آن انسان‌هایی هستم که در تقدیرم بدنیا آمدن در ناامن‌ترین نقطه جهان نوشته شده بود.
من یک افغان هستم و آن ناامن‌ترین نقطه جهان نیز افغانستان است. جایی که خودش و ساکنانش از چهار دهه بدین‌سو در آتش جنگ‌های گاه داخلی و گاه هم تحمیلی می‌سوزند. اما آموخته‌ام که تقدیر را هم گاهی می‌شود تغییر داد و از سر نوشت. با ایمان به اینکه اگر محکوم به بدنیا آمدن در افغانستان هستم اما مجبور به زندگی با ترس و لرز و زیر آتش جنگ نیستم. چون جایی خوانده‌ام گه گفته بود: اینکه دنیا در این حالت بد است گناه تو نیست اما اگر به همین حالت بد بماند گناه توست. پس تصمیم گرفتم تا دنیایم را تغییر دهم.
به جبر راه مهاجرت در پیش گرفتم. فرار از جنگ و ناامنی و رسیدن به مکانی که بتوانم در آن حداقل زنده بمانم. با عبور از چندین مرز خود را به اروپا، آن بهشت سبزی که گویا در آن به انسان به مصابه انسان می‌بینند و انسان در آن حداقل حق زنده بودن و زندگی را دارد، رساندم.
در سال ۲۰۱۶ وارد آلمان شدم. درخواست پناهندگی دادم و از همان نخستین روزهای ورودم به آلمان تلاش کردم تا جای پایی در جامعه آلمان پیدا کنم. از طریق انترنت و به تنهایی به آموختن زبان آلمانی آغاز کردم. سه ماه بعد از ورودم به آلمان خود را به یک مدرسه ها ثبت نام کردم تا به تحصیل بپردازم. در کمپ محل زندگی‌ام نیز معلمان خیلی مهربان، رضاکارانی آلمانی بودند که تقریبا هر روز بعد از ظهرها برای آموزش زبان می آمدند. من هم هر روز برای یاد گرفتن زبان و فرهنگ جامعه آلمان نزد آنها می رفتم.
درست همان زمان بود که من یک دوره کار آموزی برای آشپزی از طریق یکی از دوستانم پیدا کردم. با تلاش‌هایی که در این مدت کوتاه برای آموختن زبان کرده بودم، می‌توانستم به خوبی دوره کارآموزی آشپزی را بگذرانم و از نظر زبان مشکلی نداشتم. طولی نکشید که از طرف اداره مهاجرت آلمان دعوت نامه ای برای مصاحبه پناهندگی آمد. در روز موعود برای مصاحبه رفتم و تمامی دلایل مهاجرت و فرار از افغانستان ناامن را توضیح دادم و از کارمند اداره مهاجرت خواستم تا طبق موازین قبول شده انسانی و کنوانسیون حقوق پناهندگان، به من پناهندگی و اجازه اقامت در آلمان داده شود تا بتوانم به عنوان یک انسان از حق زندگی در آرامش برخوردار گردم. پس از به اتمام رسیدن مصاحبه پناهندگی تا کنون که سه سال از آنزمان می گذرد، از هیچ گونه تلاشی در راستای ادغام با جامعه آلمان دریغ نکرده ام. در طی سه سال کلاس ده را به پایان رساندم و مدرکش را بدست آوردم. زبان آلمانی آموختم و دوره کوتاه کارآموزی آشپزی را گذراندم.
اما گویا برای ما مردم افغانستان، نه حقوق بشری است و نه هم حق پناهندگی! اصلا اساسی‌ترین حق یک انسان که همان حق زندگی است نیز از ما دریغ می‌گردد. علی رغم مشکلات فردی امنیتی که در افغانستان داشتم و با وجود تمام ناامنی‌های افغانستان، اداره مهاجرت آلمان در خواست پناهندگی من را تاکنون دوبار رد کرده است. گویا تلاش‌های من افغان برای ادغام در جامعه نیز زیاد مثمر واقع نشده است. چون من یک افغانم و محکوم به زندگی در جنگ و ناامنی!
با این حال اما ناامید نمی‌شوم. هدفم در زندگی همیشه مشخص است و می‌دانم که از زندگی چه می‌خواهم و به کجا می‌خواهم برسم. هدفم را در کاغذی نوشته‌ام و به دیوار اطاقم چسپانده‌ام. قطعاً هرگاه به آن نگاه می‌کنم انرژی بیشتری برای رسیدن به این هدف می‌گیرم. به نظر من هر کس نتیجه تلاش‌های خود را حتمآ می‌بیند. آینده هرکسی در گرو کیفیت و کمیت تلاش او بستگی دارد.
در حال حاضر با اینکه برای دومین بار از طرف اداره مهاجرت آلمان جواب منفی دریافت کرده‌ام، اما باعث نخواهد شد که از تلاش‌ها و پیشرفت‌هایم دست کشیده و نا امید بشوم. چونکه رویاهای بزرگی در سر دارم که برای رسیدن به همه آنها باید سخت تلاش کنم. در واقع دید مثبتی به آینده خودم در آلمان دارم.

Dieser Beitrag ist auch verfügbar auf: Deutsch (German)

نوشته شده توسط
نوشته های بیشتر از علی احمد رضایی

انجمن یار، پل ارتباط میان فرهنگ‌ها

علی احمد رضایی از مجله دروازه فرهنگ به سراغ کاوه اسپارتک مسوول...
Read More