در یک عصر سرد در فبروری سال ۲۰۱۳ وارد شهر برلین شدم تا زندگی جدیدی را در این شهر شروع کنم. ۹ ماه قبل از آن وارد آلمان شده بودم و پس از ارایه درخواست پناهندگی به اداره مهاجرت، برای طی کردن روند پناهندگی و بررسی درخواست پناهندگیام به یک شهر کوچک در حومه ایالت براندنبورگ فرستاده شدم. شهری که فاقد هرگونه امکانات برای پناهجویان بود. حتی یک کورس زبان برای یادگیری زبان آلمانی برای پناهجویان نیز در آن زمان در این شهر وجود نداشت. در مدت زندگی در این شهر همراه با سایر پناهجویان تلاش زیاد کردیم تا یک کورس زبان برای ما ایجاد شود تا طی مدت زمانی که برای بررسی درخواست پناهندگی انتظار میکشیدیم، حداقل بتوانیم زبان آلمانی را بیاموزیم. اما تمام تلاشها بینتیجه ماند. روزی بخاطر کورس زبان به اداره اتباع خارجی شهر محل سکونتم رفتم و از آنها خواستم تا کورس زبانی ایجاد کنند تا بتوانیم زبان آلمانی یاد بگیریم اما پاسخ کارمند این اداره را هیچگاهی فراموش نمیکنم: «شما حالا نیاز به کورس زبان ندارید. بروید به کمپتان و فقط بخوابید و بخورید!» و اینگونه بود که ۹ ماه از عمرم در این شهر بیفایده و به همین منوال تلف شد.
در پایان سال ۲۰۱۲ به درخواست پناهندگیام پاسخ مثبت داده شد. دریافت پاسخ مثبت از سوی اداره مهاجرت آلمان و گرفتن اقامت باعث شد تا کمی از نگرانیهایم کاهش یابد چون میتوانستم در آلمان ابتدا برای سه سال به عنوان پناهنده زندگی کنم. اما از سوی دیگر متوجه این موضوع نیز بودم که پس از دریافت اقامت باید برای پیدا کردن جای پای در جامعه آلمان به سختی تلاش کنم و مصمم بودم که تمام مشکلات را یکی پی دیگری پشت سر خواهم گذاشت تا به همه اهدافم دست یابم.
به عنوان پناهنده قدم گذاشتن به جامعهیی که نه با زبان و نه هم با فرهنگ آن آشنا هستی، کار سادهیی نیست و پناهنده در جامعه جدید مانند یک نوزاد است که همه چیز را باید از صفر بیاموزد و برای گذاشتن اولین قدمها نیاز به کمک و همکاری دارد. خوشبختانه من آن زمان یک همراه خوب داشتم که مرا در گذشتن اولین قدمهایم در جامعه آلمان همراهی کرد. سازمان خبرنگاران بدون مرز شاخه آلمانی آن مرا به عنوان یک خبرنگار پناهنده از نخستین روزهای وردم به آلمان کمک و همراهی نمود و در تمام موارد کمکم نمود تا بتوانم به درستی راه خود را در کشور میزبان پیدا کنم.
هفت سال زندگی در آلمان مملو بود از اتفاقات خوشایند و ناخوشایند. چند روز پس از ورودم به شهر برلین برای ثبت آدرس جدیدم به اداره امور شهروندان رفتم. با کارمند اداره به زبان انگلیسی صحبت کردم اما کارمند این اداره نخواست با من به زبان انگلیسی صحبت کند. او پس از آنکه پاسپورت مرا دید با لحنی معنیدار و نگاهی متعصب به من گفت: « شما پاسپورت آلمانی دارید! چرا آلمانی صحبت کرده نمیتوانید؟» ظاهرا این کارمند اداره امور شهروندان شهر برلین نمیدانست که پاسپورت من مخصوص پناهندهها است نه یک پاسپورت آلمانی! شنیدن این جمله آن خانم کارمند ناراحتم کرد و احساس غربت و در عین حال تبعیض برایم دست داد. در سالهای اول زندگیام در آلمان بارها و بارها با چنین صحنههایی مشابهی مواجه شدم اما هیچکدام از این تجربیات، به اراده و انگیزهام برای ساختن یک زندگی خوب و رسیدن به اهدافم لطمهای وارد نکرد.
با دانش خبرنگاری و تجربهای که در این عرصه از کشورم با خودم آورده بودم، میخواستم در آلمان نیز به عنوان یک خبرنگار فعالیت کنم و این موضوع از اهداف و آرزوهای اصلی من بود. اما پس از کمی تحقیق و پرس و جو متوجه شدم که به عنوان کسی که زبان آلمانی زبان مادریام نیست، کار در این عرصه و تامین مخارج زندگی توسط فعالیتهای خبرنگاری کار سختی است. ناامیدی بزرگ زمانی به من دست داد که در سال ۲۰۱۴ در جستجوی یک دوره کارآموزی در یکی از رسانههای آلمانی بودم. آن زمان بیشتر از ۵۰ درخواست به رسانههای مختلف ارسال کردم که پاسخ به تمامی این درخواستهایم منفی بود. ورود خیل پناهجویان به آلمان در تابستان سال ۲۰۱۵ شخصاْ برای من تاثیر مثبت داشت زیرا پس از ورود این موج عظیم از پناهجویان به آلمان، علاقهمندی رسانههای آلمانی به خبرنگاران پناهجو و جذب آنها به رسانههایشان نیز افزایش یافت. از همین رو توانستم بلاخره در روزنامه تاتس یک دوره کارآموزی را سپری کنم که اولین تجربهکاری رسانهیی من در آلمان بود. در جریان کارآموزی در روزنامه تاتس، توانستم ارتباطات خود را با خبرنگاران آلمانی چه در این روزنامه و چه در رسانههای دیگر محکم کنم و از آن زمان به بعد در ارتباط نزدیک به تعداد زیادی ازهمکاران آلمانیام در داخل و خارج این روزنامه هستم و تااکنون برای روزنامه تاتس به عنوان خبرنگار آزاد مینویسم. اما از آنجایی که فهمیده بودم برای من به عنوان یک خبرنگار خارجی، تامین مخارج زندگی از طریق کار در عرصه خبرنگاری مشکل است، تصمیم گرفتم تا شغل دیگری بیاموزم و به همین خاطر اکنون دانشجوی رشته علوم کمپیوتر هستم؛ در کنار اینکه به عنوان خبرنگار نیز فعالیت دارم.
هفت سال از وردم به آلمان سپری شده است. در این مدت به سختی تلاش کردم تا خود را با جامعه میزبان وفق دهم و به اهدافی که در این کشور دارم دست یابم. اگر به گذشته نگاه کنم به راحتی میتوانم بگویم که در این سالها به چیزهای زیادی دست یافتم اما با این وجود هنوز راه زیادی در پیش دارم. مصمم هستم تا برای رسیدن به تمام اهداف زندگیام بیشتر تلاش کنم زیرا میخواهم برای هر دو کشور مفید باشم: برای وطنم افغانستان و برای آلمان کشوری که به من پناه داد.
Dieser Beitrag ist auch verfügbar auf: Deutsch (German)